این خودش یه نعمته که ...
تو اوج وابستگی به یکی
ازش به شدت متنفر بشی....
دوستت دارم..چرایش پای تو،
ممکنش کردم،محالش پای تو
میگریزی از من و احساس من
دل شکستن هم ،گناهش پای تو
آمدی آتش زدی بر جان من
درد بی درمان گرفتن هم،دوایش پای تو
من اسیرم در میان آن دو چشم
قفل زندان را شکستن هم،سزایش پای تو
سوختم،آتش گرفتم زین سبب
آب بر آتش نهادن هم جزایش پای تو
پای رفتن هم ندارم من،از کوی دلت
پا نهادن بر دل مست و خرابم پای تو...
اگـه وجــود خـــــــدا ﺑـــــــــــاورت بــشــه
خـــــــــــــــدا یــه نـــقــــــطــه میندازه زیــر بــاورت …
مـــیـــشــه: ﻳــــــــــــــــﺎﻭﺭﺕ …
به هــﻤﻴــﻦ ﺭﺍﺣـــﺘــى
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود
"سهراب سپهری"
ابری نیست
بادی نیست
می نشینم لب حوض
گردش ماهی ها روشنی من گل آب
پاکی خوشه زیست
مادرم
ریحان می چیند
نان و ریحان و پنیر آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط
نور در کاسه مس چه نوازش ها می ریزد
نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین می آرد
پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست
که نمی دانم
می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه از پل از رود از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست
سهراب سپهری
ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت؛
گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !
هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم؛
تَـنـہـایـےاَمجالِبـہ
جالبہوقـــتـایـےڪہ
هیشکیوندارےوهَمش
باخـیـالاتِالڪیہِخودِت